روزگار غریبی است


روزگار غریبی است

نه به دوستت دارم امیدی هست
نه به بوسه های عاشقانه
نه به تکه تکه کردن عشق های آبکی
با واژه های بی ترکیب....

روزگار بی رحمی است
دیوارهای اعتماد پوسیده شده
تارهای ایمان گسسته شده
سقف های عشقمان سوراخ شده
و خیانت چکه می کند.....

روزگار پردردی است
تکیه گاهمان آوار شده
دشت آرزوها کویر شده
قرارهایمان سراب شده
و جاده ها بن بست شده....

خسته ترم از آنم
که با آوای زندگی برقصم
می خواهم تماشا کنم.....


 مژده ناصری