ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان پی ناموس وی افتد نظر بولهوسان
در بخارا مردی بود سقا که سی سال به خانه زرگری آب می آورد،
هیچگاه نظر سویی از او سر نزده بود، روزی به خانه زرگر وارد
شد و آب خود را خالی کرد، سپس خود را به زن زرگر نزدیک کرد
و دستش را لمس نمود و ...
زمانی که زرگر به خانه آمد همسرش پرسید: امروز در بازار چه کردی؟؟
گفت کاری نکرده ام.
زن اصرار فراوانی کرد تا اینکه زرگر گفت: زنی آمد و خواست دست بندی
به دست خود کند، چشمم به دست او افتاد و دستش را با زور لمس نمودم و ....
زن گفت الله اکبر، سپس قصه خود را نقل کرد.
هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان
پی ناموس وی افتد نظر بولهوسان