گفتم: اگر می دانستم چه روزی می ایی،به حرمت امدنت گناه نمی کردم.
فرمود:اگر روزی گناه نکنی ،به حرمت گناه نکردنت می ایم.
هنوزم انتظارو انتظار است /
هنوزم دل به سینه بیقرار است /
هنوزم خواب میبینم به شبها /
همان مردی که بر اسبی سوار است /
همان مردی که آید جمعه روزی /
و این پایان خوب انتظار است /
فقط در سریال های ایرانیه که آدم خوباش فقیرند و پر از اعتقاد و آدم
بداش پولدارند و دزدند و به هیچ وجه آدم ها نمی تونند هر دو خصلت را داشته
باشند
.
.
فقط یک خواننده زن ایرانی، این نبوغ رو داره که با لباس شب بتونه تو کوه و کمر آواز بخونه
.
.
فقط یک پسر ایرانیه که بعد از ازدواجش تازه بیاد دوران شیرخوارگیش میوفته و به مادرش وابسته میشه
.
.
فقط یک فروشنده ایرانیه که اگه وارد فروشگاه بشی و مثلا یک پیراهن را ازش بخوای بیاره تا پرو کنی میگه “اگه میخری بیارمش”
ادامه مطلب رو از دست ندید
ادامه مطلب ...سخنرانی در بالای منبر گفت: هر کس از زن خود ناراضی است بلند شود. همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر . ملا به آن مرد گفت: تو از زن خود راضی هستی؟ آن مرد گفت : نه.... ولی زنم دستو پامو شکسته نمیتونم بلندشم.
سخنرانی داشت سخنرانی میکرد که: هر کس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ،زن خود را دید. هول کرد و گفت: هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.
یک روزیک گنجشک با یک موتوریه تصادف میکنه و بی هوش میشه. وقتی به هوش میاد ، میبینه در قفسه. میزنه تو سر خودش میگه:"بیچاره شدم ،موتوریه مرد!"
v آخرین کلمات یک الکتریسین:خوب حالا روشنش کن...
v آخرین کلمات یک انسان عصر حجر:فکر میکنی توی این غار چیه؟
v آخرین کلمات یک بند باز:نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...
v آخرین کلمات یک بیمار:مطمئنید این امپول بی خطره
v اخرین کلمه یک پزشک:راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود.بیماریتون لا علاجه...
v آخرین کلمات یک پلیس:شیش بار شلیک کرده ،دیگه گلوله نداره...
v آخرین کلمات یک جلاد:ای بابا،باز تیغهء گیوتین گیر کرد...
v آخرین کلمات یک چتر باز: پس چترم کو؟
v آخرین کلمات یک خبرنگار:بله ،سیل داره به طرفمون میاد...
v آخرین کلمات یک خلبان :ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
v آخرین کلمات یک خون آشام:نه بابا خورشید یک ساعت دیگه طلوع میکنه!
v آخرین کلمات یک داور فوتبال:نخیر آفساید نبود!
v آخرین کلمات یک دربان:مگه از روی نعش من رد بشی...
v آخرین کلمات یک دچرخه شوار:نخیر تقدم با منه!
v آخرین کلمات یک دیوانه: من یه پرنده ام!
v آخرین کلمات یک شکارچی:مامانت کجاست کوچولو؟...
v آخرین کلمات یک غواص:نه این طرفها کوسه وجود نداره...
v آخرین کلمات یک فضانورد:برای یک ربع دیگه هوا دارم...
v آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگ رو بنداز ببینم...
v آخرین کلمات یک قهرمان:کمک نمیخوام ،همه اش سه نفرند...
v آخرین کلمات یک گارگاه خصوصی:قضیه روشنه ،قاتل شما هستید!
v آخرین کلمات یک کامپیوتر:هارد دیسک پاک شده است...
v آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه شلیک کردن نداری...
v آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه:این آزمایش کاملا بی خطره...
v آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...
v آخرین کلمات یک معلم رانندگی:نگه دار!چراغ قرمزه!
v آخرین کلمات یک ملوان:من چه میدونستم که باید شنا بلد باشم؟
v آخرین کلمات یک ملوان زیر دریایی:من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...
v آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک: گفتی باید تا چند بشمارم؟
1-قبل ازازدواج :
مرد : دیگه نمیتونم منتظر بمونم
زن : میخوای ازپیشت برم؟
مرد : فکرشم نکن.
زن : منو دوست داری؟
مرد : البته.
زن : تا حالا به من دوروغ گفتی؟
مرد : نه،چرا این سوال رومی پرسی؟
زن : منو مسافرت می بری؟
مرد : مرتب.
زن : منوکتک می زنی؟
مرد:به هیچ وجه.
زن : می تونم بهت اعتماد کنم؟
2-بعداز ازدواج:همین متن رو از پاین به بالا بخونید!!!!!
چشمانم غرق در اشکهایم شده ....
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستیخودتو با هیچ کس مقایسه نکن.
هیچ وقت نا امید نشو، خدا هواتو داره...
روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را دوستانم
را، مذهبم را زندگی ام را !
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم. به خدا گفتم :
آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟
و جواب او مرا شگفت زده کرد.
او گفت : آیادرخت سرخس و بامبو را می بینی؟
پاسخ دادم : بلی.
فرمود : هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از
آنها مراقبت نمودم. به آنها نور و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید
که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت اما از بامبو
خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها
بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما
همچنان از بامبوها خبری نبود. من بامبوها را رها نکردم. در سالهای
سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من باز از آنها قطع امید
نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در مقایسه
با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش
از 100 فوت رسید. 5 سال طول کشیده بود تا ریشه های بامبو به
اندازه کافی قوی شوند. ریشه هایی که بامبو را قوی می ساختند و
آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می کردند.
خداوند در ادامه فرمود: آیا می دانی در تمامی این سالها که تو
درگیر مبارزه با سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را
مستحکم می ساختی؟ من در تمامی این مدت تو را رها نکردم
همانگونه که بامبو ها را رها نکردم.
هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن و بامبو و سرخس دو گیاه
متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنند. زمان تو نیز فرا
خواهد رسید تو نیز رشد می کنی و قد می کشی!
از او پرسیدم : من چقدر قد می کشم.
در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می کند؟
جواب دادم : هر چقدر که بتواند.
گفت : تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که بتوانی
خدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ»
که من را یک شبه خوشبخت کردی
خیال بنده را از حیث شوهرتقدیم به تمام کسانی که
دوستشون داریم نمیدونن
متن شعر جدیدترین آهنگ از لیلافروهر
نظر یادتون نره
کاشکی اینو میدونستی
تو شب بغض سکوتم،
وقتی که رو به سقوطم،
تو رو دارم، تورو دارم،
وقتی دلتنگی باهامه،یه غمی تویه صدامه،
بیقرارم، بیقرارم،