ATASH BAX
ATASH BAX

ATASH BAX

جملات پرمعنا و بسیار زیبای گابریل گارسیا مارکز

اگر خداوند برای لحظه ای فراموش میکرد که من عروسکی کهنه ام و تکه کوچکی از زندگی به من ارزانی میداشت ، احتمالا همه آنچه را که به فکرم میرسید نمیگفتم بلکه به همه ی چیزهایی که میگفتم فکر میکردم.
کمتر میخوابیدم و بیشتر رویا میدیدم چون میدانستم هر دقیقه ای که چشممان را بر هم میگذاریم شصت ثانیه ی نو را از دست میدهیم.
هنگامی که دیگران می ایستند راه میرفتم و هنگامی که دیگران میخوابیدند بیدار میماندم.
هنگامی که دیگران صحبت میکردند گوش میدادم و از خوردن یک بستنی شکلاتی چه لذتی که نمیبردم.
کینه ها و نفرت هایم را روی تکه ای یخ مینوشتم و زیر نور آفتاب دراز میکشیدم.
  

 ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

قدرت ، جاذبه مرد و جاذبه ، قدرت زن است !

 ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

انسان تا وقتی فکر میکند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است دچار آفت می‌شود !

 ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦


طولانی ترین سفرها نیز ی; روز با گامی کوچ; آغاز میشوند !


 ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦ ♦♦♦

به خاطر چیزهایی که در زندگیَت تمام شده اند گریه نکن بلکه خوشحال باش که د زندگیَت اتفاق افتاده اند !  ادامه مطلب ...

وقتی مردم...


ﻭﻗﺘــﯽ ﻣـــُـــﺮﺩﻡ


ﺑاﻟﺸﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ!


ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ. . .


ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ!!!


مشاهده این مطلب در وبلاگ عاشقانه atashbax:

atashbax | love

یه روز میاد...

که اسمم رو لب دوستام نقش میبنده...

بعد یه پوزخندی میزنن و اشکاشونو پاک میکنن میگن:کی فکرشو میکرد؟!


همه را صدا زدم جز خدا...هیچکس جوابم را نداد جز خدا...


قدر دو چیز رو بدون:

یکی مادر که مثل مداد هر روز تراشیده میشه و از بین رفتنشو میبینی و یکی پدر که مثل خودکاره یه دفعه دیدی چیزی نمینویسه و تموم میشه




فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛

روبه روی یک آب نمای سنگی . پیرمرد از دختر پرسید :

 - غمگینی؟


 - نه .


 - مطمئنی ؟


 - نه .


 - چرا گریه می کنی ؟


 - دوستام منو دوست ندارن .


 - چرا ؟


 - چون قشنگ نیستم .


 - قبلا اینو به تو گفتن ؟


 - نه .


 - ولی تو قشنگ ترین

 دختری هستی که من تا

 حالا دیدم .


 - راست می گی ؟


 - از ته قلبم آره


 دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.

 چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛

عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!

جملات خنده دار!!نظر یادتون نره!!!

سخنرانی در بالای منبر گفت: هر کس از زن خود ناراضی است بلند شود. همه ی مردم بلند شدند جز یک نفر . ملا به آن مرد گفت: تو از زن خود راضی هستی؟ آن مرد گفت : نه.... ولی  زنم دستو پامو شکسته نمیتونم بلندشم.






سخنرانی داشت سخنرانی میکرد که: هر کس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ،زن خود را دید. هول کرد و گفت: هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.






یک روزیک گنجشک با یک موتوریه تصادف میکنه و بی هوش میشه. وقتی به هوش میاد ، میبینه در قفسه. میزنه تو سر خودش میگه:"بیچاره شدم ،موتوریه مرد!"

آخرین جملات افراد مختلف قبل از مرگ

v      آخرین کلمات یک الکتریسین:خوب حالا روشنش کن...

v      آخرین کلمات یک انسان عصر حجر:فکر میکنی توی این غار چیه؟

v      آخرین کلمات یک بند باز:نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...

v      آخرین کلمات یک بیمار:مطمئنید این امپول بی خطره

v      اخرین کلمه یک پزشک:راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود.بیماریتون لا علاجه...

v      آخرین کلمات یک پلیس:شیش بار شلیک کرده ،دیگه گلوله نداره...

v      آخرین کلمات یک جلاد:ای بابا،باز تیغهء گیوتین گیر کرد...

v      آخرین کلمات یک چتر باز: پس چترم کو؟

v      آخرین کلمات یک خبرنگار:بله ،سیل داره به طرفمون میاد...

v      آخرین کلمات یک خلبان :ببینم چرخها باز شدند یا نه؟

v      آخرین کلمات یک خون آشام:نه بابا خورشید یک ساعت دیگه طلوع میکنه!

v      آخرین کلمات یک داور فوتبال:نخیر آفساید نبود!

v      آخرین کلمات یک دربان:مگه از روی نعش من رد بشی...

v      آخرین کلمات یک دچرخه شوار:نخیر تقدم با منه!

v      آخرین کلمات یک دیوانه: من یه پرنده ام!

v      آخرین کلمات یک شکارچی:مامانت کجاست کوچولو؟...

v      آخرین کلمات یک غواص:نه این طرفها کوسه وجود نداره...

v      آخرین کلمات یک فضانورد:برای یک ربع دیگه هوا دارم...

v      آخرین کلمات یک قصاب : اون چاقو بزرگ رو بنداز ببینم...

v      آخرین کلمات یک قهرمان:کمک نمیخوام ،همه اش سه نفرند...

v      آخرین کلمات یک گارگاه خصوصی:قضیه روشنه ،قاتل شما هستید!

v      آخرین کلمات یک کامپیوتر:هارد دیسک پاک شده است...

v      آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه شلیک کردن نداری...

v      آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه:این آزمایش کاملا بی خطره...

v      آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...

v      آخرین کلمات یک معلم رانندگی:نگه دار!چراغ قرمزه!

v      آخرین کلمات یک ملوان:من چه میدونستم که باید شنا بلد باشم؟

v      آخرین کلمات یک ملوان زیر دریایی:من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...

v      آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک: گفتی باید تا چند بشمارم؟