ATASH BAX
ATASH BAX

ATASH BAX

زندگی چند بخش است؟

بزرگی را پرسیدند.....زندگی چند بخش است؟؟

گفت دو بخش:کودکی و پیری..

گفتند پس جوانی چه شد؟؟

گفت:با عاشقی سوخت....

با بی وفایی ساخت...

 و با جدایی مرد........


تاریخچه بازی تخته نرد

اگر تا حالا تخته بازی کرده، شاید گفته باشی که جالب تر از این بازی وجود نداره. ولی به نظر من این بازی یکی از بهترین بازی های ساده دنیاست، البته اعتیاد آورم هست، مواظب باش...

واسه همین تصمیم گرفتم یه تاریخچه ای دربارش پیدا کنم. دوست دارم نظر شما دوست عزیزو درباره این موضوع بدونم، و اگر از تاریخچه این بازی چیزی مازاد بر آنچه گفته شده میدانید مارا در جریان بزارید.






       

ادامه مطلب ...

مـــــــــــــرد است دیگر...

مـــــــــــــرد است دیگر... گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید... مـــــــــــــرد است دیگر... غرورش آسمان و دلش دریاست... تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد... ... تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده... تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟... مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد...

ی پسرایی هستن...

به این پسرا میگن رفیق با مرام....


http://upload7.ir/images/53702171446429599074.jpg


ی پسرایی هستن که...


صدای خنده هاشون تو خیابون میپیچه...


شلوارشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک....


ابروهاشون فابریک خودشونه...


همون هایی که نه لکسوز دارن نه کمری...


اما مرام دارن..


چشمشون همه جا کار نمی کنه...


دنبال موی بلند و چشم آبی نیستن...


پسرایی که به خاطر پول با کسی رفاقت نمیکنن...


پسرایی که موزیک خارجی رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن...


پز نمیدن...


پاتوقشون مهمونی و شیشه و انواع مشروب جات نیست...


اهل ورزشن...


آره رفیق اونایی که تکه کلامشون معرفته....


بی ریا، با خدا، مهربون و با مسئولیتن...


آدم میتونه رو رفاقتشون حساب باز کنه...


کنارشون آرامش داری...


اونایی که دخترا رو به رفیقاشون ترجیح نمیدن...


این جور پسرا خیلی مردن..


خیلی تکن، خیلی خاصن...


خیلی شوخن و جنگولک بازی در میارن....


ولی احساسشون قویه...


آه بکشن خدا دنیا رو واسشون زیرورو میکنه...

مکافات عمل...

هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان                                   پی ناموس وی افتد نظر بولهوسان


http://www.aftabir.com/articles/applied_sciences/social_science/images/8871a8629ad525497de0f3d2082b2af4.jpg

در بخارا مردی بود سقا که سی سال به خانه زرگری آب می آورد،


هیچگاه نظر سویی از او سر نزده بود، روزی به خانه زرگر وارد


شد و آب خود را خالی کرد، سپس خود را به زن زرگر نزدیک کرد


و دستش را لمس نمود و ...


زمانی که زرگر به خانه آمد همسرش پرسید: امروز در بازار چه کردی؟؟


گفت کاری نکرده ام.


زن اصرار فراوانی کرد تا اینکه زرگر گفت: زنی آمد و خواست دست بندی


به دست خود کند، چشمم به دست او افتاد و دستش را با زور لمس نمودم و ....


زن گفت الله اکبر، سپس قصه خود را نقل کرد.


هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان                

                     

                                               پی ناموس وی افتد نظر بولهوسان